پینارپینار، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

✿✿✿ پینار کوچولو ✿✿✿

هشت ماهگی

امروز هشت ماهه که پینار با شیطنتهاش زندگی ما رو شاد تر از قبل کرده. عزیزم من و بابا عاشقتیم. به اندازه همه دنیا دوستت داریم. راستی پینار این ماه دارای گوشواره شد. قربون خودتو گوشوارههات بشم. تو این ماه علاوه بر کارهای ماههای قبل این کارها رو هم انجام میدی: 1. تلاش مستمر برای چهار دست و پا  2.دست دستی حرفه ای 3.نای نای 4. بای بای  5. وقتی بهت میگیم پیشی "نه دیدی؟" (چی گفت؟) میگی:د,دی (گفت) دیگه بقیشو نمیتونی بگی. 6.توپ و پوفی و به به هم میگی. 7.بوس و ناز  هم میکنی.    ...
21 آذر 1391

هفت ماهگی

پینار من هفت ماهت شده  چشم روهم بزاری هفت سالت شده و باید بری مدرسه ، در ضمن بسیار بسیارشیطون شدی. لیست  کارهایی که میکنی: 1.غلت زدن تادلت بخواد از این ور اتاق تا اونور. 2.سینه خیز دنده جلو و عقب میری ولی چهاردست و پا نمیری. 3.دست میدی (از چهارماهگی)و دست میزنی البته  بیشتر با پاهات. 4.توپ بازی حرفه ای میکنی. 5.خودت کامل  میشینی.  6.از هر چیزی گرفته بلند میشی و میشینی. 7.ماما، بابا، بیا(GAL)،برو(GET) ،ددر ، بنداز (AT)، دالی (ADE)رومیگی .(البته با زبون پیناری) 8.ملافه رو روی خودت میکشی وباز میکنی ودالی بازی میکنی. 9.درضمن خیلی هم بدغذا میخوری و بد میخوابی.   ...
21 آبان 1391

شش ماهگی

پینار عزیزم امروز شش ماهه که دخمل من وبابا شدی خیلی خیلی شیرین شدی کلی برامون میخندی ولی فقط برا من و بابا قهقهه میزنی ، دنده عقب روروئک سواری میکنی، دنده عقب حدود یک متر سینه خیز میری ، چند بار مامان گفتی  ولی فکرکنم اختیاری نبود کلی شیطون شدی فقط میخواهی یکی باهات بازی کنه. خودت راحت میشینی ولی برای احتیاط چند تا بالش اطرافت میزارم. اگه من لباس بپوشم و تو رودرعرض یک ثانیه بغل نکنم که بریم ددر آسمون و زمین رو به هم می دوزی.علاقه بسیار زیادی به کاور، نایلون فریزرو کتابهای بابا و کیبورد داری. متاسفانه واکسن شش ماهگیت خیلی اذیتت کرد . ولی خدا رو شکر خوب شدی. راستی دکتر بهت از این ماه مجوز سوپ رو داد . این پیراهن هم کادو مامان جو...
21 مهر 1391

قوانین پینارکی در پنج ماهگی

پینار کوچولو برای کسایی که دوستش دارن یه درد و دل کوچولو گذاشته: 1.لطفا وقتی من جایی میرم ، زودی نیایین منو بغل کنید .آخه من هنوز خیلی کوچولویم و می ترسم. بذارین یه کم بشینم بغل مامان و بابام و باهام حرف نزنین بعد کم کم و مرحله مرحله پیش برید. آخه وقتی منو میگیرید من کلی می ترسم و همش تا صبح نمی تونم بخوابم و از جام می پرم. 2.لطفا منو نبوسید . باور کنید من همتو دوست دارم و می دونم شما هم دوستم دارید ولی وقتی بوسم می کنید جای بوستون جوش در میارم. آخه پوست من هنوز خیلی حساس هست. 3 . لطفا به من خوراکی و غذا  تعارف نکنید آخه من هنوز بزرگ نشدم که وقتی بزرگ شدم همه چی می خورم خیالتون راحت. ببینید اینم سندش :شما که نمی خواهید ...
28 شهريور 1391

پنج ماهگی

پینار جونم پنج ماهگیت مبارک. دیروز بردیمت دکتر ، دکتر از وضعیتت راضی بود و گفت فعلا همون فرنی و سرلاک برنج رو(  بیست دقیقه بعد از شیر دادن ) ادامه بدم و چیز جدید اضافه نکنم.  کلی تو این ماه شیطون شدی و یه عالمه می خندی و سخنرانی می کنی دیشب دیدم صدای نق نق میاد چشمام رو که باز کردم دیدم ساعت 4 صبح پینار خانوم بیدار شده و خودش برگشته رو شکمش و داره تلاش میکنه سینه خیز بره . حدود یک متر اونورتر پیدات کردم. چطوری اونجا بودی؟ یعنی سینه خیز رفتی؟؟؟   تو این ماه چهارتا عروسی دعوتیم .  (1. رعنا خانوم :دختر همسایه 2.لاچین جون :دوست مامان 3.الناز جون همون خاله الی:دختر عموی مامان 4. یلدا جون دوست مامان) ان شاالله...
21 شهريور 1391

چهار ماهگی

خوشگلم بالاخره چهار ماهه شدی و یه عالمه دختر خوبی شدی دیگه کمتر مامانو اذیت می کنی ولی افراد غریبه که می بینی و اگه کسی بخواد بیاد تو رو بگیره جیغ و داد و گریه راه میندازی. این ماه اثاث کشی داشتیم و کلی خسته شدیم. یه عالمه دوستت دارم عزیزم. الان دیگه پستونکت رو با دستت میگیری و خودت برش میداری و دوباره میذاری دهنت،کلی میخندی و جیغونک بازی در میاری، با جغجغت بازی میکن،دستهات رو باز میکنی وبالا میاری تا بغلت کنم ، به شکمت برمیگردی و برعکس. تلاش میکنی که سینه خیز بری و دستت رو بعضی وقتها تا مچ تو دهنت میکنی و مامان نمیذاره، با پاهات بازی میکنی و تلاش میکنی بذاری به دهنت و دوبار موفق شدی و بازم مامان نذاشته، تو بغل بابا کارتون انگلیسی میبینی...
21 مرداد 1391

سه ماهگی

نی نی کوچولو دیگه دختر خوبی داره میشه و شبها از ساعت 2 تا 7:30 میخوابه. البته 2 ساعت یک بار هم بیدار میشه شیر میخوره.   بیچاره نی نی من  اولش که گریه و زاری و شب بیداری و مامان مریض و کمبود شیر، بعدش زردی، بعدش واکسن و در آخر برفک دهن البته دکتر گفت که نمودار وزن و قدت صعودی هست و مشکلی نیست . ان شاالله که زودتر بزرگ میشی ، از این ماه کلی هم سر و صدای تازه یاد گرفتی. من و بابا هر روز خدا رو به خاطر نعمت بزرگی که بهمون داده شاکریم.   ...
21 تير 1391

دو ماهگی

تو این ماه بردیمت برا واکسن . وای که چه گریه ای کردی . دلم حسابی برات کباب شد.  زردیتم کامل رفع شده عزیزم. ولی گریه و شب بیداری ها هنوز سرجاشه. بعد از برگشت هم سه روز تو خونه مامان جون تلپ شدیم و  بیچاره همش تو رو روی پاش نگه داشت که کمتر گریه کنی و کوچولو نشی. مزه قطره استامینوفن رو هم اصلا دوست نداشتی. بعد از سه روز لباسهای کوچولویی خودمو تنت کردم وازت عکس انداختم تا ببینم شبیهمی یا نه؟؟؟ این منم: اینم تویی عزیزم: یه کوچولو شبیهمی ولی کپی بابا هستی نی نی گولو. ...
21 خرداد 1391

چهل روزگی

اینم چهل روزگی عزیزم که ماشین سواری خیلی دوست داره و وقتی سوار میشه ده دقیقه دیگه خوابه ولی ماشین نباید بایسته و آهنگ هم نباید قطع بشه. دیگه داری بزرگ می شی ها کوچولو ولی هنوزم نمی خوابی و کلی گریه می کنی.     ...
30 ارديبهشت 1391

یک ماهگی

تا پایان یک ماهگیت خونه مامان جون بودیم تو هم یه کم دختر خوبی شدی و بعضی وقتها می خوبیدی ولی فقط بعضی وقتها که شامل شبها هم نبود.   اینم عکس یک ماهگیت عزیزم.که صورتت رو خراشیدی.و بعد از این یه جفت دستکش برای تنبیه تا اطلاع ثانوی دستت شد. اینم مدرکش.   ...
21 ارديبهشت 1391